در حال بارگذاری...
Top
ورود به سامانه
مرا به خاطر بسپار
*
*
کلمه عبور را فراموش کردهاید؟
صفحه اصلی
معرفی مدرسه
مدیریت
کادر مدرسه
کادر اداری و اجرایی
کادر آموزشی و علمی
دستاورد ها
فضا ها و امکانات
اهداف و برنامه ها
آیین نامه ها و مقررات
درباره
دپارتمان ها
دپارتمان آموزش و پژوهش
کلاس های مجازی
کتاب و کتابخوانی
نمونه سوالات
آزمون آنلاین
آموزش های فوق برنامه
پژوهش و آزمایش
آزمون های نوبت اول 1401
پایه هفتم
پایه هشتم
پایه نهم
پایه دهم
پایه یازدهم
پایه دوازدهم
آزمون های خرداد 1402
پایه هفتم
پایه هشتم
پایه دهم
پایه یازدهم
آزمون های نوبت اول 1402
پایه هفتم
پایه هشتم
پایه نهم
پایه دهم
پایه یازدهم
پایه دوازدهم
امتحانات ماهانه بهمن 1402
پایه هفتم
پایه هشتم
پایه نهم
دپارتمان اخلاق و پرورش
گروه های فرهنگی هنری
نظام تشویق و ترغیب
مراسم و بزرگداشت
اردوها و بازدیدها
گالری
آموزش مجازی
کلاس مجازی
دانلود نرم افزار برگزاری کلاس مجازی
صفحه ویژه کنکور 1402
مشاوره
آزمون ها و ارزشیابی
فوق برنامه
تماس با ما
اطلاعات تماس
همکاری با ما
سوالات متداول
پیام رسان
26
آذر
1393
با مثنوی پشت چراغ قرمز
مولف:
/ دسته:
معرفی کتاب
/ رتبه دهید:
عنوان کتاب:
با مثنوی پشت چراغ قرمز
نویسنده:
فریبا کلهر
تصویرگر:
رضا مکتبی
تعداد صفحات:
116 صفحه، مصور (رنگی)
موضوع:
داستان های کوتاه فارسی - قرن 14
ناشر:
موسسه نشر شهر
بیشتر بخوانیم:
در افسانه های کودکان گفته شده است: در روزگاران گذشته شهری بسیار بزرگ وجود داشت که به اندازه ی یک کاسه ی گلی بود.
این شهر، بسیار با عظمت، پهناور و دراز بود. درست مثل پیاز که گرد و تو در توست ! این شهر جمعیت بسیار زیادی داشت، ولی همه آن ها فقط سه نفر بودند. یکی از آن سه نفر دورها را می دید، اما نابینا بود. دومی که گوش های تیزی داشت و کوچک ترین صداها را می شنید، کر بود !
سومی برهنه بود، اما لباس های گرانبها و دامن درازی داشت.
روزی کور به آن دو نفر دیگر گفت: عده ای دارند به ما نزدیک می شوند. من آن ها را می بینم !
کر گفت: من هم صدای نزدیک شدنشان را می شنوم !
برهنه گفت: می ترسم بیایند و دامن بلندم را ببرند !
کور گفت: وقتی آنها نزدیک تر شدند، فرار کنیم. می ترسم آسیبی به ما برسانند.
کر گفت: وای، گوش هایم کر شد ! چه هیاهویی راه انداخته اند، فرار کنیم.
برهنه دامنش را جمع کرد و گفت: آه دامنم ! دامنم !
آن سه نفر از شهر فرار کردند و رفتند و رفتند تا ...
مولوی می گوید: فقط به ظاهر افسانه ها توجه نکنید، هر افسانه معنایی دارد که با کمی دقت می توان آن را فهمید، مثلاً در افسانه ای که خواندید، آدم کور، حریص و طمع کار است و ...
(از قصه ای به جای مقدمه...)
برای دریافت این کتاب ارزشمند، به کتابخانه ی مدرسه مراجعه کنید.
تعداد مشاهده (826) نظرات (0)
مطلب های مرتبط
زورخانه در ایران
مسئولیت پذیری، عزت نفس، کنترل عصبانیت، فشار همسالان
چرا، چطور، چگونه؟ (جلد پنجم)
رودابه
تفسیر سوره ی نساء
نظرات کاربران درباره مطلب "با مثنوی پشت چراغ قرمز"
نظرتان را بیان کنید
نام:
لطفا نام را وارد کنيد
پست الکترونیکی:
پست الکترونیکی نامعتبر است
نظر:
لطفاً نظر خود را وارد نمایید
کد بالا را در محل مربوطه وارد نمایید
*
*
ارسال